سوم شخص مجرد

ساخت وبلاگ
سلام هژاراحتمالا پنج شش سال است كه همديگر را نديده‌ايم و حالا كه در آلمان هستى، مى‌توان حدس زد كه ديگر هيچگاه صورت پر جوش و خروشت را نخواهم ديد. همين، نوشتن اين نامه را ساده‌تر مى‌كند. تو يك تفاوت بزرگ با دوستان قبل از دانشگاه دارى. كسانى كه اواخر دوره‌ی ليسانس دوباره پيدايشان مى‌شود و سعى مى‌كنند خاطرات دبيرستان را با كيفيت بالا جلوى چشمت بياورند. با همان شوخى‌ها، لبخند را بر لبانت انتظار مى‌كشند و خبر مرگ معلم جبر و احتمال سال سوم را با حسرت به اطلاع مى‌رسانند. همه‌ی جزئيات را به خاطر دارند. تو يك تفاوت بزرگ دارى و آن اين است كه پيدايت نشد. خيلى‌هايشان حتى به خود زحمت نمی‌دهند در فضاى مجازى به جستجوى اسمت بپردازند و از طريق چند واسطه شماره تلفنت را به چنگ مى‌آورند و پيغام مى‌دهند. يا تماس مى‌گيرند. اگر حدس بزنند كه صدايشان قابل تشخيص است كه نيست، پيامك ارسال مى‌كنند. خودشان را معرفى نمى‌كنند. قدم‌هاى اول ارتباطِ نو با يك بازى آغاز مى‌شود. بازىِ «حدس بزن من كى‌ام؟»... من اين بازى را دوست ندارم. چون بعضى اوقات چند روز طول مى‌كشد. آن اواخر كه كار به " آقا مزاحم نشو!" مى‌كشد، با گفتن اسم و فاميل، بازى را قطع مى‌کنند و مرحله‌ی دوم آغاز مى‌شود. آنها تنها هستند. تو هم تنها بودى اما پيدايت نشد.  شايد هنوز هم فوتبال بازى مى‌كنى. تو كه هم سختكوشىِ كمال را داشتى، هم دريبل‌هاى ناتمام مرا با جمال تمام به اجرا مى‌گذاشتى. هنوز هم فوتبال آنقدر برايت حيثيتى است كه براى اثباتِ گل شدن توپ، پاى مادر خودت و بقيه را وسط بكشى؟ حيف الگوى تو در آلمان نيست تا حداقل به ديدارش بروى. راستى رونالدينيو الان كجا بازى مى كند؟ برگشته برزيل؟ برزيل براى تو مناسب‌تر از آلمان بود. يك تير و دو نشان. سوم شخص مجرد...ادامه مطلب
ما را در سایت سوم شخص مجرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7masoudghaderiazar0 بازدید : 100 تاريخ : شنبه 10 ارديبهشت 1401 ساعت: 14:07

ششِ سمت راست-پايين را كشيدند و ٣٠٠ هزار تومان از من گرفتند. يك دندان پزشكى خيريه نزديك خيابان جمال زاده بود. گفتم: «ببخشيد. چرا به شما ميگن خيريه؟» گفت: «ما ٢٠ درصد از جاهاى ديگه ارزون تريم.» خواستم بپرسم: «٢٠ درصدِ چقد؟» كه دهانم سِر بود و زبانم نچرخيد. من قبلا هم گذرم به جمال زاده افتاده بود. سال ٩١ بود و تازه فوق ليسانسم را در دانشگاه تهران شروع كرده بودم. از مدرسان شريف زنگ زدند و از من خواستند به عنوان ويراستار برايشان كار كنم. كجا؟ ابتداى جمال زاده‌ى شمالى. روزى ٩ ساعتمي‌رفتم آنجا و كتاب‌هاى كنكوريشان را ويرايش مي‌كردم. من از آن موقع تاكنون شغل هايى در سيدخندان، طالقانى، جردن، انقلاب، به سوم شخص مجرد...ادامه مطلب
ما را در سایت سوم شخص مجرد دنبال می کنید

برچسب : خیریه, نویسنده : 7masoudghaderiazar0 بازدید : 80 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 3:16

دیروز رفتم ناصرخسرو. می‌دانید ناصرخسرو کجاست؟ در یک کلمه خلاصه می‌شود: دارو.  من تاکنون گذرم به ناصرخسرو نیفتاده بود. اما دوستانی دارم که زیاد اینجا سبز می‌شوند. یکی ترامادول مصرف می‌کند و دیگری معتاد به ریتالین است. ترامادول نئشه می‌کند و ریتالین تمرکز را زیاد می‌کند. دومی ریتالین را برای نوشتن پایان نامه‌ی ارشدش شروع کرد ولی بعد از دفاع هم، قاشق و ورق سفید کاغذ و لوله خالی خودکار را کنار نگذاشت. با قاشق قرص را خرد می‌کند و با لوله اسنیف. اسنیف یعنی اینکه گرد را از دماغ می‌کشند و مستقیم می‌فرستند توی مغز. ترامادول اما همان کار تریاک و شیره را تمیزتر و محدودتر انجام می‌دهد. مسکن است و جسم آدم سوم شخص مجرد...ادامه مطلب
ما را در سایت سوم شخص مجرد دنبال می کنید

برچسب : ناصرخسرو, نویسنده : 7masoudghaderiazar0 بازدید : 75 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 3:16

من از سرما بدم مى‌آيد، حالا هر جور كه بيايد. #زمستان امسال بسيار وحشيانه وارد شد و خيلى درد داشت. بعد از گذراندن چند شب طاقت فرسا دانستيم كه پوشيدن لباس مناسب و داشتن بخارى دليلى براى مصونيت از سگ لرز نيست.   خانه‌ى ما گرچه خيلى قديمى نيست ولى سوراخ سنبه زياد دارد. زيرمان هم پاركينگ است كه هر تلاشى براى گرم نگه داشتن خانه را نقش بر آب كرده و براى سرد نگه داشتن خانه می‌کوشد.  سوز سرما توان مى‌گرفت اما عزممان را جزم كرديم. درز پنجره ها را گرفتيم و همه را با پلاستيك كلفتى پوشانديم. زير در ورودى اسفنج فرو كرديم و پتوى بزرگى را بر آن آويزان كرديم.  پريشب چندين نفر به مناسبت تجهيز منزل مهمان ما بودن سوم شخص مجرد...ادامه مطلب
ما را در سایت سوم شخص مجرد دنبال می کنید

برچسب : زمستان,خود,چگونه,آغاز,کردید؟, نویسنده : 7masoudghaderiazar0 بازدید : 68 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 3:16

با چند نفر از دوستانم راه افتادیم به سمت کوالالامپور. روی پوشش زرد حاشیه‌ی جاده‌ای خاکی و در امتداد تیرهای چراغ برق که سیم‌هایشان در آسمان بنفش مایل به سرمه‌ای فرورفته بود، قدم برمی‌داشتیم. پس از بیست دقیقه به ایستگاه راه‌آهن رسیدیم. قهوه‌خانه پشت ساختمانِ ایستگاه بود و غیر از یک پیرمرد و پسربچه‌ی هندی که آنجا را اداره می‌کردند، آدمی دیده نمی‌شد. هوا تقریبا تاریک شده بود و همه‌ی ما احتمالا به علت گرمای هوا و بدون اینکه حرفی در این باره بزنیم، از رفتن به داخل خانه امتناع می‌کردیم. همه دور میزهای داخلِ کوچه‌ای که بین ساختمان و خانه به وجود آمد سوم شخص مجرد...ادامه مطلب
ما را در سایت سوم شخص مجرد دنبال می کنید

برچسب : ایستگاه راهآهن کوالالامپور, مالزی,ایستگاه راه آهن کوالالامپور, نویسنده : 7masoudghaderiazar0 بازدید : 107 تاريخ : جمعه 23 مهر 1395 ساعت: 21:41

پنج ساعت قبل و بعدش با کسی حرف نزده بودم. چند روز بود سر كار نميرفتم، طرف‌های عصر بود، دراز کشیده بودم و آسمان درون سقف را نظاره می‌کردم که موبایلم زنگ خورد. گفت: «سلام. شما نظریه‌ی زبان‌ها و ماشین‌ها درس میدید؟» نظریه؟ زبان‌ها؟ ماشین‌ها؟ نظریه‌ی زبان‌ها و ماشین‌ها؟ گفتم: «اِ... اَ... اُ... بله.» از درس‌های لیسانس کامپیوترم بود. چیزی یادم نیست که بخواهم شرح بدهم در این درس چه چیزی را آموزش می‌دهند. در حقیقت آن‌قدر یادم نیست که بتوانم به طور خلاصه هدف از انتخاب این درس به عنوان 3 واحد از 140 واحد دوره‌ی کارشناسی و نیز هدف نهایی درس و نیز محتوای ارائه ش سوم شخص مجرد...ادامه مطلب
ما را در سایت سوم شخص مجرد دنبال می کنید

برچسب : تدریس خصوصی,تدریس خصوصی ریاضی,تدریس خصوصی زبان,تدریس خصوصی معادلات دیفرانسیل,تدریس خصوصی حسابان,تدریس خصوصی ریاضی پایه نهم,تدریس خصوصی در تهران,تدریس خصوصی ریاضی نهم,تدریس خصوصی زبان انگلیسی توسط خانم,تدریس خصوصی زبان آلمانی, نویسنده : 7masoudghaderiazar0 بازدید : 103 تاريخ : جمعه 23 مهر 1395 ساعت: 21:41

مهدی گفت: «برایم بگو که غذا چه رنگی است؟» اکبری کنار اجاق گاز ایستاده بود و او توی هال در فاصله‌ سه متری به پشت دراز کشیده بود و یک بالش را از ارتفاع خم کرده بود و گذاشته بود زیر سرش. اکبری گفت: «قهوه‌ای!» مهدی با ناراحتی پرسید: «چرا؟» اکبری: «سوسیساش خوب سرخ شدن.» مهدی با اخم بیشتر گفت: «مگه فقط سوسیسه؟» اکبری: «نه، تخم مرغم هست. سفید و زرد.» مهدی: «و...» اکبری: «قهوه‌ای»مهدی با لبخند گفت: «آفرین» و اینِ آفرین را کشید. بعد از چند لقمه‌ی اول، لک گفت: «من دارم زندگی رو درک می‌کنم.» ابی و غیب هم بودند. جمعمان جمع بود. من هم بودم. چون صبح ساعت هشت که آلارمم ز سوم شخص مجرد...ادامه مطلب
ما را در سایت سوم شخص مجرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7masoudghaderiazar0 بازدید : 137 تاريخ : جمعه 23 مهر 1395 ساعت: 21:41

دختری که دوستش داشتم با هیجانی که کمتر در او دیده بودم، گفت: «ساپورت خریدم!» همین سه سال پیش بود. چشمهایم گرد شد و حرفی برای گفتن پیدا نکردم. احتمالا خورد توی ذوقش. آخر آن موقع فکر می‌کردم ساپورت در انحصار طبقه‌ی خاصی است. دسته‌ای از آدم‌ها که نمی‌دانم چه اسمی رویشان بگذارم. همین‌هایی که زودتر از همه به مُد تن می‌دهند. اولین‌ها. مادرم اگر بود می‌گفت: «بی‌حیاها!»ساپورت اما خیلی سریع طبقه‌ها را درنوردید و رسید بیخ گوش مادرم. الان دیگر زنِ برادرم هم ساپورت می‌پوشد.بعدتر مانتوهای جلوباز ظاهر شدند. اوایل فکر می‌کردیم یادشان رفته دکمه‌اش را ببندند. سوم شخص مجرد...ادامه مطلب
ما را در سایت سوم شخص مجرد دنبال می کنید

برچسب : ساپورت,پوشان,نازک,به انگلیسی,پوشان تهران,پوشان اینستاگرام,پوشان تلگرام,شیشه ای, نویسنده : 7masoudghaderiazar0 بازدید : 105 تاريخ : جمعه 23 مهر 1395 ساعت: 21:41

(فرد بالینگر یک آهنگساز بسیار موفق و میک بویل دوست قدیمی او که کارگردانی شناخته شده است، تعطیلات خود را در یک هتل لوکس در ارتفاعات آلپ سوئیس می‌گذرانند) فرد- گيلدا رو يادته؟میک- همون فيلمه؟-نه، گيلدا بلک. دختري که هر دوي ما عاشقش بوديم.-گيلدا بلک؟ واسه چي يکدفعه ياد اون افتادي؟ اون موضوع مال صد سال پيش بود.-واسه من که انگار همين ديروز بود. حاضر بودم 20 سال از عمرمو بدم ولي جاش يک شب با اون بخوابم.-واقعا احمقانه‌اس. گيلد بلک ارزش 20 سال زندگيتو نداشت. حتي ارزش یک روز رو هم نداشت.-از کجا ميدوني؟ باهاش خوابيدي؟-چي؟ چي گفتي؟-متوجه شدي چي گفتم... شصت سال پيش قسم خ سوم شخص مجرد...ادامه مطلب
ما را در سایت سوم شخص مجرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7masoudghaderiazar0 بازدید : 118 تاريخ : جمعه 23 مهر 1395 ساعت: 21:41

فیلم اول «همسُرایان» از عباس کیارستمی بود. روز آخر جشنواره بود و من اولین باری بود که می‌رفتم. دقیقه‌ای که از فیلم گذشت، مطمئن شدم که قبلا دیده‌ام. می‌دانستم گفتن این نکته به محسن، نه تنها جذابیتی برایش ندارد، بلکه تمرکزش را نیز بر هم خواهد زد. پیرمرد در میان سر و صدای مردم و ضربات پی‌درپی آهنگر، سر صحبت را با یکی از بازاری‌ها باز کرده بود. وقتی دید طرف دارد وراجی می‌کند، سمعکش را درآورد و شروع کرد به تکان دادن سرش. صداهاى فيلم قطع شد. همه‌ی سالن خندیدند و من و محسن با لبخند همدیگر را نگاه کردیم. گفتم: «خیلی خوبه!». چند ثانیه بعد برگشتم سمتش و در گوش سوم شخص مجرد...ادامه مطلب
ما را در سایت سوم شخص مجرد دنبال می کنید

برچسب : نور جهان,نور جهان مسلسل,نور جهان اغاني,شبکه جهانی نور فارسی,سال جهانی نور,شبکه جهانی نور پخش زنده,شركت جهان نور,سال جهاني نور,نور الدين سليم جهانگير, نویسنده : 7masoudghaderiazar0 بازدید : 97 تاريخ : جمعه 23 مهر 1395 ساعت: 21:41